حمید رنجبران/ روانشناس بالینی
بر مبنای اطلاعات و آمارهای منتشر شده اخیر، حدود ۳۴ درصد از زنان و ۲۱ درصد از مردان ایرانی بالای ۱۵ سال در غربالگریهای سلامت روان، علائم مشکلات روانشناختی داشتهاند. این ارقام نشان میدهد که اختلالات روانی وضعیتی نادر و محدود نیست. وقتی از هر سه زن یک نفر و از هر پنج مرد یک نفر با آسیب روانی زندگی میکند، موضوع به سطح یک مسئله اجتماعی ارتقا پیدا میکند؛ مسئلهای که ریشه در شرایط اقتصادی، بیثباتی شغلی، فشارهای تحصیلی و چشمانداز ناواضح آینده دارد.
به گزارش همدان پرس؛ زنان معمولاً زیر بار نقشهای متعدد، تبعیضهای آشکار و پنهان و محدودیتهای فرهنگی آسیب بیشتری را تجربه میکنند. مردان نیز با هنجار «کمک نخواستن» زندگی میکنند و بسیاری از آنان علائم خود را جدی نمیگیرند و مراجعه را به تعویق میاندازند. به همین دلیل مهار و درمان آسیب روانی، برای هر دو گروه دشوار میشود، هرچند مسیر بروز آن متفاوت است.
در سالهای اخیر اقداماتی در ایران انجام شده است. حضور کارشناسان سلامت روان در شبکه مراقبتهای اولیه (PHC) و ارائه خدمات غربالگری، آموزش و ارجاع، گامی ارزشمند در دسترسپذیر کردن خدمات عمومی بوده است. این اقدام بهویژه برای مناطق کمتر برخوردار اهمیت دارد و امکان مواجهه زودهنگام با مشکل را فراهم میکند. اما ظرفیت ارائه خدمات تخصصی همچنان محدود است و امکان پیگیری درمانهای طولانیمدت از طریق این شبکه وجود ندارد.

مشکل اصلی در فاصله میان حجم مسئله و ظرفیت پاسخدهی است. رواندرمانی در بخش خصوصی به دلیل هزینه بالا برای بسیاری از افراد امکانپذیر نیست، و بخش قابل توجهی از خدمات تخصصی سلامت روان تحت پوشش بیمه قرار ندارد. بسیاری از مدارس، دانشگاهها و محیطهای کاری نیز برنامه نظاممند برای ارتقای سواد سلامت روان ندارند. این وضعیت باعث میشود غربالگری انجام شود، تشخیص داده شود، اما مسیر درمان نیمهکاره بماند.
سلامت روان در این شرایط به مسئلهای طبقاتی تبدیل میشود؛ افرادی که توان پرداخت هزینه جلسات خصوصی را دارند، به درمان دسترسی پیدا میکنند و دیگران در چرخه انتظار و فرسودگی میمانند. این شکاف، تنها یک مشکل فردی نیست؛ به مرور، فرسودگی اجتماعی، افت بهرهوری، افزایش تعارضات خانوادگی و کاهش سرمایه اجتماعی را به همراه دارد.
ایجاد دسترسی گسترده و عادلانه به خدمات سلامت روان، نیازمند تقویت شبکه موجود، پوشش بیمهای رواندرمانی و گسترش برنامههای پیشگیری است. سلامت روان نباید به مرحله «پس از بحران» موکول شود. سیاستگذاری مؤثر، سلامت روان را بخشی از مراقبتهای اولیه میداند؛ همانطور که کنترل فشار خون و دیابت به طور ساختاری مدیریت میشود، سلامت روان نیز باید چنین جایگاهی پیدا کند.
سلامت روان امری تجملی نیست.
سرمایه اجتماعی یک کشور، از ذهنهای سالم آغاز میشود.